قهوه تلخ
 
منوی وبلاگ
صفحه اصلی
پست الکترونيک
XML
دوستان
بايگانی

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

[Powered by Blogger]

   

 Tuesday, August 30, 2005
   
خوب من که اینجا فارسی نویس ندارم ولی به لطف کامنت دونی ایشون میتونم یه کم بنویسم!!!
بــــــــــــــــــــــــله! الان رسیدم به غربت... به اینور دنیا!!! جایی دور از عشق دور از مادر...پدر... دور از دوست... وطن و خلاصه هر چی که تا حالا شخصیتت رو میساخته....
راستش حالم خوبه بد نیستم.. یعنی واسه این چیزایی که گفتم بد نیستم چون از قبل فکرش رو کرده بودم... میمونه دلتنگی که اونم شوق وصال ارومش میکنه! میدونین اینم یه جور قدر دونستنه دیگه.. مثلا اینکه تیم دقیقه آخر دو تا گل بزنه ببره بیشتر حال میده تا از اول جلو باشه... تا اون نباشه نمیشه اون لذت رو برد...
دلم براتون تنگ شده واسه همتون.... واسه همه چی....ولی برای تو نمیذارم تنگ شه! آخه میدونی اگه واسه تو تنگ شه اونوقت گلوم به دلم حسودی میکنه.... :
 قهوه تلخ!   ||  12:07 PM
 Tuesday, August 16, 2005
 
هفته آخر
   
از فردا روز شمار آخرين هاست...
آخرين چهارشنبه....
آخرين پنجشنبه...
...
 قهوه تلخ!   ||  9:47 AM
 Monday, August 15, 2005
   

آخرين مسافرت....
آخرين مشهد...
آخرين ايران گردی...
آخرين....
آخرين....
آخرين....
 قهوه تلخ!   ||  1:11 AM
 Saturday, August 06, 2005
   
به احترام خواسته عزیزترین کس زندگیم شمارش معکوس رو قطع میکنم، اما سعی میکنم هر روز بنویسم که این خاطره های آخر یادم نره! (تو که یه هفته تهران نیستی چرا زر میزنی؟) همون دیگه پست بعدی میره یه هفته بعد!
امروز آخرین روزیه که رسما میام شرکت.. همه خاطراتش جلوی چشممه! اون دفه اولی که با تریپل جلوی درش قرار داشتم و رفتم پیش دکتر و جلسه اول: کشی، سعید، میثم، هادی، خارپاچه، باباز، و ما. 8 نفر! 8 نفری شروع کردیم و الان 5 تامون میریم گوشه های دنیا. آشپزخونه قشنگه! توسر زدنا، همه جلو چشممه، همه... واقعیتش خیلی به این شرکت و آدمهاش مدیونم. همه دوستایی که واقعا با هم خوش گذروندیم. و دکتر که باعث این جو شد هرچند به ضررش بود. خیلی چیزا اینجا یاد گرفتم. از دبیرستان و دانشگاه خیلی بیشتر دوستش دارم... اینجا یه جوری مال خودمون بود.. ولی خوب این آخرین بار حضور رسمی منه! آخرین باری که 7 صبح زدم تو و کارت کشیدم و پریدم پشت pc1 عزیز... بهت خیلی مدیونم پرمان! از ته دل امیدوارم بهترین شرکت اینجا بشی....
هنوز اون cadense رو برای آخرین بار نبستم که احساسم رو بگم پس باشه طلبت فعلا آرش جان..
 قهوه تلخ!   ||  11:33 PM
 Friday, August 05, 2005
 
18
   
من از همه این آخرین بارها متنفرم...
هر روز هر روز هر کاری ، هر خاطره ای میشن آخرین بار، آخرین بار....
خدایا!
:
 قهوه تلخ!   ||  10:36 PM
 Thursday, August 04, 2005
 
19
   
اولین آخرین بار....
 قهوه تلخ!   ||  10:35 PM
 Wednesday, August 03, 2005
 
روز های روشن خداحافظ.....
   
شمارش معکوس شروع شد....
فقط 20 روز
20 روز تا داشتن اون نگاه شفاف
20 روز تا داشتن اون دستهای گرم
20 روز تا داشتن مهر مادر
20 روز تا داشتن تکیه گاه پدر
20 روز تا داشتن محبت های دوستان
20 روز تا داشتن گرمای آفتاب تهران
20 روز تا جدایی از همه چیزهایی که داری
20 روز تا مرگ...
و تولدی دیگر....
اما درغربت....
امیدوارم این 20 روز برام 1728000 ثانیه باشه نه 0.05 سال
 قهوه تلخ!   ||  11:22 PM
 Monday, August 01, 2005
 
شكر..
   
الله

باختی لشکر غم!
گفته بودم که در اين جنگ تو را بردی نيست،
گفته بودم که به پيروزی ما،
راه ترديدی نيست.....
ليک از حکمت اين واقعه ما،
نقش مقصود ز هستی خوانديم....
باده اي نوشيديم،
و از اين عشق به مستی مانديم.....
شکر آن خالق را،
که چنين باده اي برما نوشاند....
دست ما را بگرفت،
در ره ميکده عشق کشاند....
باختی لشکر غم!
مبر از خاطرت اين را بيرون...
که چو او خواسته اي را خواهد ،
انه قال له کن....
فيکون....

 قهوه تلخ!   ||  4:06 PM