قهوه تلخ
 
منوی وبلاگ
صفحه اصلی
پست الکترونيک
XML
دوستان
بايگانی

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

[Powered by Blogger]

   

 Tuesday, February 13, 2007
 
تولدت مبارک دخترم
   
ساده و خسته ز زیبایی ها
می نشینم لب رود
خالی از بود و نبود
قاصدک می چینم
و در آن
رخ تو می بینم
آتش عشق تو را از ته دل
می زنم بر پر آن قاصد زیبا و سفید
قاصد ساده من برد گمان
باد وزید
پر زد و رفت برساند پیغام
که تو را یک نفری عاشق شد
بی خبر زانکه پر پروازش
جان من بود که از سینه من خارج شد...



دو سال پیش بعد از اولین روز عشقوشیلی، این کلمه ها خودشون اومدن رو کاغذ و اولین شعر من شدند برای بیان ذره ای از احساس من نسبت به تو! یادته می گفتم همین یکیه؟ انقدر روح بلند و پاکت بزرگه که هر از گاهی با یه سری کلمه اون قسمت هاییش رو که در جسمم نمی گنجه باید خالی کنم.
عزیزم! عمرم! عشقم! هنوز هم میگم: نمی دونم در حق کی توی این دنیا خوبی کردم که براش معنی زندگی رو داشته و خدا اینجوری پاداش منو داده! همه عمرم رو هم صرف شکر وجودت کنم کمه! می دونم که انتظار داشتیم امسال پیش هم باشیم، می دونم که با همه نشونه هاش بهمون امید داد که به هم می رسیم، ولی با همه دلخوریم هر موقع به اون دورانی که با هم بودیم فکر می کنم و به یاد لطف هایی که بهمون کرد میافتم باز هم شرمنده میشم. تو شاید تو موقعیت من نبودی اما من برای خودم بزرگترین نعمت دنیا رو خواستم و اونم بهم داد. من هنوزم بهش اعتماد دارم. گفتم که! ایمانی رو که در چشمان تو پیدا کردم به این سادگی از دست نمی دهم....
روز عشقوشیلی مون مبارک!

در لحن تو آوایی است، کز تار نمی آید                        در چشم تو دنیایی است، کز آب نمی آید
هیچ کیشی و آیینی، در حد تو نیست عشقم               در روح تو ایمانی است، کز کیش نمی آید
من در طلب نوری، هر روز تو را خواهم                   در قلب تو خورشیدی است، کز شرق نمی آید
سرد است وجود من، از غربت و تنهایی                   در دست تو گرمایی است، کز شعله نمی آید
چون مرده ای بی جانم، در حسرت یک بوسه            در بوسه تو جانی است، کز دوست نمی آید
سرگشته و حیرانم، من در طلبت عمرم                                  آرامش آغوشت، از خواب نمی آید
هر روز بدون تو، عمری است به بیهوده                                این دوزخ هجرانت، در وصف نمی آید
 قهوه تلخ!   ||  4:40 PM