قهوه تلخ
 
منوی وبلاگ
صفحه اصلی
پست الکترونيک
XML
دوستان
بايگانی

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

[Powered by Blogger]

   

 Wednesday, December 21, 2005
 
قسم
   
آغوش
قسم به ظلمت شب یلدا . . . . . . . . قسم به لحظه های بی فردا
قسم به ناله های بی پایان . . . . . . . . قسم به آبروی یک انسان
قسم به عاشقان بی ساغر . . . . . . . . قسم به کودکان بی مادر
قسم به خاطرات شیرینم . . . . . . . . . . . قسم به دوستان دیرینم
قسم به بی کسان بی یاور . . . . . . قسم به روح غربت این شهر
قسم به دوری من از ایران . . . . . . قسم به مستی تو در باران
قسم به چشمهای سیمینت . . . . . . . قسم به بوسه های شیرینت
قسم به نفس خالق یکتا . . . . . . . . . . قسم به آن خدای بی همتا
گر ببخشد به من بهشتش را . . . . سلطه خاک و آب و آتش را
همه را بی درنگ بفروشم . . . . که دمی گیرمت در آغوشم
 قهوه تلخ!   ||  4:04 AM
 Saturday, December 03, 2005
   
دو روز مانده به پايان جهان، تازه فهميد كه هيچ زندگي نكرده است. تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود. پريشان شد و آشفته و عصباني. نزد خدا رفت تا روزهاي بيشتري از خدا بگيرد. داد زد و بد و بيراه گفت،خدا سكوت كرد.
آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد. جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت،
خدا سكوت كرد.
به پر و پاي فرشته و انسان پيچيد،خدا سكوت كرد. كفر گفت و سجاده دور انداخت،
خدا سكوت كرد.
دلش گرفت و گريست و به سجاده افتاد،
خدا سكوتش را شكست و گفت :عزيزم اما يك روز ديگر هم رفت. تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادي. تنها يك روز ديگر باقيست. بيا و لااقل اين يك روز را زندگي كن.
لابه لاي هق هقش گفت: اما با يك روز... با يك روز چه كار مي توان كرد؟
خدا گفت:آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند ، گويي كه هزارسال زيسته است و آنكه امروزش را درنمي يابد، هزار سال هم به كارش نمي آيد. و آن گاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: حالا برو و زندگي كن!
او مات و مبهوت به زندگي نگاه كرد كه در گودي دستانش مي درخشيد. اما مي ترسيد حركت كند، مي ترسيد راه برود، مي ترسيد زندگي از لاي انگشتانش بريزد. قدري ايستاد... بعد با خودش گفت: وقتي فردايي ندارم، نگه داشتن اين زندگي چه فايده اي دارد، بگذار اين يك مشت زنگي را مصرف كنم. آن وقت شروع به دويدن كرد. زندگي را به سر و رويش پاشيد، زندگي را نوشيد و زندگي را بوييد و چنان به وجد آمد كه ديد مي تواند تا ته دنيا بدود، مي تواند بال بزند، مي تواند پا روي خورشيد بگذارد.مي تواند...
او در آن يك روز آسمان خراشي بنا نكرد، زميني را مالك نشد، مقامي را به دست نياورد اما...
اما در همان يك روز دست بر پوست درخت كشيد. روي چمن خوابيد. كفش دوزكي را تماشا كرد. سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايي كه نمي شناخت سلام كرد و براي آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد. او در همان يك روز آشتي كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.
او همان يك روز زندگي كرد اما فرشته ها در تقويم خدا نوشتند:
امروز او در گذشت، كسي كه هزار سال زيسته بود!
.
.
.
من از پارسال تا حالا هر روزی رو که با تو بودم به اندازه هزار سال زندگی کردم...
خدایا ممنونم.....
 قهوه تلخ!   ||  2:35 PM
 Thursday, December 01, 2005
   

Love

عزیزم

میخواستم این رو زودتر بنویسم اما خوب حالا مصادف با اولین پستته، چون اون سلام رو خودم نوشتم.
پارسال وقتی که اون وبلاگ رو با هم ساختیم و من اون سلام رو اونجا گذاشتم هیچکدوممون فکر نمی کردیم این همه اتفاق تو این یه سال بیافته! اون روز رو یادم نمیره، اولین بار بغلت کردم.... اون بغل برای تو توأم با ترس بود از بغل شدن و برای من هم یه تشکر ساده بخاطر کادوهات. اما حالا...
حالا اون آغوش گرم تنها دلیل زندگی کردن و جنگیدن توی غربته...
تنها چیزی که روزی ده بار تصورش رو میکنم و باهاش انرژی میگیرم و حسرت نداشتنش رو میخورم....
کدوممون فکر میکردیم اینجوری بشیم؟
چه میدونستم اون نگاهت برام به عمق مهربونی خدا میشه...
چه میدونستم تو باعث میشی خدایی رو که فقط میشناختم حسش کنم...
چه میدونستم همه زندگیم رو یه روز برات میدم و هرکاری برات میکنم...
و بلاخره، چه میدونستم بعد از این همه شیرینی زندگی که بهم میده باید یه مدت هم تلخی جدایی رو بچشم...
یک سال همش گذشته! اما واسه من انگار همه عمرم بوده... اصلا انگار قبلش زندگی نمی کردم و نبودم...
میدونم که از پس بقیه اش هم بر میایم و با هم قشنگترین زندگی رو میسازیم. میدونم که سال دیگه این موقع پیش منی و اگر هم نباشی در حال اومدنی و کریسمس پیش منی. میدونم که همه چیزهای قشنگ زندگی رو با هم میبینیم.
ولی با همه این ها که میدونم، حسرت ثانیه های بدون تو هیچوقت بغضم رو تموم نمیکنه......
تولد وبلاگت مبارک!

 قهوه تلخ!   ||  1:30 PM