شكر..
باختی لشکر غم!
گفته بودم که در اين جنگ تو را بردی نيست،
گفته بودم که به پيروزی ما،
راه ترديدی نيست.....
ليک از حکمت اين واقعه ما،
نقش مقصود ز هستی خوانديم....
باده اي نوشيديم،
و از اين عشق به مستی مانديم.....
شکر آن خالق را،
که چنين باده اي برما نوشاند....
دست ما را بگرفت،
در ره ميکده عشق کشاند....
باختی لشکر غم!
مبر از خاطرت اين را بيرون...
که چو او خواسته اي را خواهد ،
انه قال له کن....
فيکون....