قهوه تلخ
 
منوی وبلاگ
صفحه اصلی
پست الکترونيک
XML
دوستان
بايگانی

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

[Powered by Blogger]

   

 Wednesday, May 09, 2007
   
چو دریا دُر فشان از جوش منشین
سخن سر کرده‌ای خاموش منشین
به دل گو باش خاشاکی به خاکی
چو در کف هست خاکی نیست باکی
جهان گر جمله از من رفت گو رو
ز مشتی خاک ریزم طرحش از نو
زمان خوشدلی تنگ است دریاب
شتاب عمر بین در عیش بشتاب
رها کن عقل را دیوانه می‌گرد
چو مستان بر در میخانه می‌گرد
بساط از خانه بیرون نه که وقت است
قدم بر طرف هامون نه که وقت است
غم هر هوده و ناهوده تا چند
حکایت گفتن بیهوده تا چند
فلک را جور بی‌اندازه گشتست
جهان را رسم و آیین تازه گشتست
هَزار امروز هم‌آواز زاغ است
گل از بی‌رونقی‌ها خار باغ است
نه خندان غنچه نه سرو از غم آزاد
نه گل خرم نه بلبل خاطرش شاد
غم دیرینه گر در سینه داری
چه غم گر باده دیرینه داری
دو چیز اندُه برد از خاطر تنگ
نی خوش نغمه و مرغ خوش‌آهنگ
فلک را عادت دیرینه این است
که با آزادگان دائم به کین است
میرزا نصیر اصفهانی
 قهوه تلخ!   ||  1:37 AM