Wednesday, July 19, 2006
صبح
 کاش با هر صبحی می گشودم چشم را رو به آن پنجره ای که به چشمان تو است کاش با هر صبحی می چشیدم به لبم طعم آن شهدی را که به لبهای تو است کاش با هر صبحی می کشیدم به دمم داغی آن نفسی که ز گرمای تو است کاش با هر صبحی می گرفتم به برم همه زندگی ام که در آغوش تو است ولی افسوس که صبح می چشم من به لبم شوری اشکی را که زهجران تو است
قهوه تلخ!
||
4:22 PM
|