ياد
باز هم ديدمت و باز هم گريه كردم.... خاموش و بي نوا....
چه كنم كه رفتنت را باور نميكنم...
آخه تو نرفتي.. تو هستي، حداقل براي من...
تو هستي حتي اگر خانه ات گور و صورتت براي من سنگ باشد...
تو خودت به خوابم اومدي و گفتي زنده اي.. گفتي راحتي... گفتي بقيه نميفهمن كه تو زنده اي..
تا ابد هم كه بيام سر خاكت گريه مي كنم.... نه براي تو! نه! براي خودم كه تو رو از دست دادم...تا زنده ام افسوس نبودن تو رو مي خورم...مطمئنم...
زندگي صحنه يكتاي هنرمندي ماست...
هر كسي نغمه خود خواند و از صحنه رود....
صحنه پيوسته بجاست....
خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد.......