قهوه تلخ
 
منوی وبلاگ
صفحه اصلی
پست الکترونيک
XML
دوستان
بايگانی

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

[Powered by Blogger]

   

 Wednesday, December 15, 2004
 
اسپرسو!
   
عين رفتن MH مي مونه، و خيلي بدتر. چون اين آخرين حلقه زنجيريه كه ميره و ديگه خيلي خيلي تنها ميشم.ميگن هر گلي بويي داره راست ميگن، رفتن MH برام يه شك بود. تا شبي كه گفت clear شدم باورم نمي شد داره ميره، مال پويان زياد نه، رفتن كشي هم خيلي اعصاب ميزد گرچه اون موقع خودم داغون بودم ولي بازم حس ميكردم كه بده. ولي اين يكي ديگه خيلي بده. 7 ساله كه داريم هم رو مي بينيم تقريبا هر روز نه ديگه هفته اي 3،4 روز. اين سه سال هم كه كلي با هم بوديم به خصوص كه بعد MH تنها بقاياي اكيپ بوديم كه با هم مونده بوديم.
اينجا تلخي زندگي منه فقط مي خوام تلخي هام رو بنويسم نه عصبانيت ها نه فحش نه شادي نه عشق نه محبت. فقط تلخ بهترين مزه اي كه دوستش دارم. زندگيم بدجوري داره ميپاشه، خودم كردم و از دست دادم فوقم رو، وقتم رو و اون عشق احمقانه و دوستايي كه خودشون ميدونن قسمتهاي وجود منم. نصف شخصيت من از اوناست. كه دارن دونه دونه ميشن icon ياهو! انگار مثل همه ايراني هاي احمق منتظر معجزه ام اونم چه معجزه اي! چيزي كه نميدونم چيه! وقتي تصورش رو مي كنم كه اگه برم و يه بار مامانم مريض شه و فقط احساس كنه كه براي آخرين بار مي خواد منو ببينه، واي مي خوام دنيام نباشه! حاضرم هر چي مدرك و شغل و پست وامنيت اجتماعي و كوفت و زهر مار رو بدم اما پيشش باشم كه من رو ببينه و حالش خوب شه. از طرفي وقتي همه رفتن موندن اينجا برات بوي مرگ ميده! عمرا ديگه بتونم الان با كسي رفيق بشم كه جاي تريپل و MH رو پر كنه. دوران دانشجويي يه چيز ديگه است دوران دبيرستان هم كه ديگه واويلا. بدترين چيز اينه كه خوب اونا هم همين حس رو داشتن و به تدريج كشتن و كمش كردن اما من احمقانه و جسورانه نمي خوام قبول كنم كه ما محكوميم به جدايي! نميــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــخوام!
چقدر خوشمزه است اين تلخي.....
 قهوه تلخ!   ||  11:02 AM