خداحافظ

روز به روز و شب به شب، نشسته در کنار من
خاطره حضور تو، بوده همیشه یار من
هر شب تنهایی من، خاطره طنازی میکرد
با دل دیوونه من، همیشه اون بازی میکرد
اشکامو از رو گونه هام، با دستای تو پاک میکرد
غربت و دوری منو، میرفت شبونه خاک میکرد
چند روزیه ولی دیگه، خاطره حرف نمیزنه
نشسته یک گوشه وهی، به عکس من زل میزنه
آخه یه جوری فهمیده، که دیگه وقت رفتنه
وقت خداحافظی و، بار سفر رو بستنه
خاطره عزیز من! مرسی که پیش من بودی
همیشه دلدار من و، همراه غصه هام بودی
اما دیگه خودش میاد، دلم دیگه مال اونه
تا آخر بودن من، دلم همونجا میمونه
تو هم نترس عزیزکم، تنها نمیشی اون بالا
خاطره من رو داری، تو دنیای خاطره ها